با شرکت دیجیتال مارکتینگ نوین شما در هر نقطه و مکانی جهت بهتر شدن نام برندتان ، تبلیغات بیشتری انجام میدهید، اما کم هزینه ترین تبلیغات کدام اند ؟ آیا هزینه کم تبلیغات پاسخگو خواهد بود ؟ پاسخ همه این سوالات را از مشاوران شرکت سیماگر بخواهید. تیم تخصصی بازاریابی و برندینگ و تبلیغات ما بدون هیچگونه اتلاف وقتی و کمترین زمان ممکن درست ترین مشاوره را به شما خواهند داد. شرکت سیماگر با شعار پیشرو بودن در رونق کسب و کار شما بعنوان یک تیم حرفه ای تبلیغات در کنار شما خواهد بود.
سریع چندتا بهانه و توجیه ردیف میکردم.
ترافیک بود، وقت نشد، امکانات نداریم و .
.
.
لب کلام این که آخرش میگفتیم «من سعی خودم رو کردم» چه بهانه و توجیهی قشنگتر از این! تلاشم رو کردم ولی نشد.
قبل از این که این جمله کلیشهای رو توجیه و بهانه کنیم، از خودمون دو تا سوال بپرسیم: ۱.
آیا به اندازه کافی تلاش کردم؟ ۲.
آیا به درستی کار و تلاش کردم؟ سعی و تلاش کافی و درست همیشه نتیجه میده.
اگر هم نتیجه خوبی نداد شاید هنوز نتیجه آن را ندیدهایم.
شک ندارم که همۀ ما گوشمون پره از قانونهای موفقیت و راز آدمهای موفق! یکی میگه صبح ساعت 5 بیدار بشید، یکی میگه زود بخوابید، یکی میگه استعدادهاتون رو شکوفا کنید، یکی میگه کاری رو که دوست دارید انجام بدید و غیره! ولی بهنظر من، تمام قوانین موفقیت میخوان یک حرف رو به ما بگن: «مثل یک شکارچی تیزبین، فرصتها رو شکار کن!» آدمهای موفق، فرصتهای رشد رو به خوبی شناسایی میکنن و سریع میگیرن تو چنگشون.
یعنی چی؟ بذارید با مثال توضیح بدم.
شما میتونید انتخاب کنید صبح که از خواب بیدار میشید تا 1 ساعت برید اینستاگرام چرخ بزنید یا اینکه چند صفحه از یک کتاب رو بخونید.
شما میتونید انتخاب کنید که وقتتون رو با چه آدمهایی بگذرونید.
شما میتونید انتخاب کنید که تو شبکههای اجتماعی چه محتوایی رو مصرف میکنید (پیج حاشیه یا یه پیج آموزشی؟).
در واقع، شما تو لحظه به لحظه زندگیتون در حال انتخاب کردن هستید؛ انتخاب میکنید که به سمت هدفتون حرکت کنید، یا اینکه نه؛ بیهدف باشید و فقط زمان رو سپری کنید؛ بدون اینکه دستاوردی داشته باشید.
خلاصه حرفم اینه: قدر دارایی ارزشمندتون، یعنی زمان رو بدونید! با هدف ازش استفاده کنید و برای چیزایی که دستاوردی براتون نداره، هدرش ندید.
پول، طلا یا حتی موقعیت، اگر از دست بره میشه دوباره برش گردوند؛ اما زمان از دست رفته هیچوقت قابل بازگشت نیست! (حقیقت ترسناکیه، نه؟) میگویند کسی که قواعد بازی را بلد نیست قبل از شروع بازی بازنده است.
فکر میکنم این جمله را میتوانیم به بازی زندگی هم تعمیم دهیم.
زندگی هم یک بازی است اما مثل شطرنج نیست.
در شطرنج فرصتها همیشه یکسان و کنترل تمام بازی دست ما است.
شانسی در کار نیست.
به نظرم زندگی مثل تخته نرد است.
هربار که تاس میاندازیم فرصتی برای حرکت داریم.
نصف بازی را تاس تعیین میکند.
نصف بازی زندگی هم دست ما نبود و نیست.
این که کجا و چه زمانی هستیم، با کدام انسانها روبرو میشویم و فردا چه اتفاق ناخواستهای خواهد افتاد نتیجه تاسهای ما است.
شاید مهمترین قاعده بازی زندگی همین است.
باید بلد باشیم با هر تاسی که آمد بازی کنیم.
با آنچه دارید شروع کنید، کارهایی را که بلدید انجام دهید و از چیزهایی که دارید استفاده کنید.
ولی نصفش دست ماست.
وقتی شما یک فیلم سینمایی رو تماشا میکنین، یک داستان زیبا رو میبینین که واقعی و شگفت انگیز از ابتدا تا انتها روایت شده! عاشق آدمای قصه میشین، انگار اون آدما وجود دارن، باهاشون میخندین، اشک میریزین و کیف میکنین! شما فقط فیلمو میبنین که آماده و زیباست و ازش لذت میبرین، ولی پشت اون فیلم دوساعته، تعداد زیادی آدمن که ساعتها وقت گذاشتن، ساختن، خراب شده دوباره سعی کردن، رفتن، اومدن و کلی تلاش کردن.
همه کارهای منظم دنیا همینجوری شکل میگیرند! میگید نه؟ میخوام ببرمتون به پشت صحنه دنیای تجارت نوین! سکانس اول، تماشای فیلم توسط شما: وقتی وارد سایت نوین میشین همه چیز مرتب و بجاست.
آکادمی، محصولات جدید، وبلاگ شسته رفته و خدماتی که روی روال در حال انجام شدن هستن! خلاصه که همه چی آرومه و ما چقد خوشبختیم! حالا اگر دوربین بچرخه بیاد روی پشت صحنه ورق برمیگرده!! حالا دیگه همهچیز آروم و بیصدا پیش نمیره! کلی آدم در حال بدوبدو و تلاش! اتاق اول پر از صدای تلفن و پشتیبانی تبلیغات آنلاین! اتاق دوم که درش بسته است با پیام: در حال ضبط، لطفاً وارد نشوید! اتاق سوم، اتاق محتوا! سکوت کامل فقط تقتق نتهای کیبوردی با حکم نهایی کلید اینتر! تولید، تولید، تولید! و .
.
.
این پشت صحنهها همیشه پشت صحنه میمونه، چون همه فقط منتظرن فیلم شروع شه؛ اما من میخوام این روالو عوض کنم و گاهی دوربینو بچرخونم سمت پشتصحنه و دستهای پشت پرده رو افشا کنم؛ دستهای پشت پردهای که اینبار نیت خیر دارند.
قول میدم که جذاب و خوندنی باشه.
تازه فهمیدم سختترین قسمت کار یک نویسنده، حذف کردن متنی است که با خون دل نوشته.
اما ماجرا چیه؟ بعد از مدتها بالاخره طلسم ایبوک جدید نوین شکست و نوشتنش تمام شد.
اما بعد از بازبینی قرار شد یک فصلش بطور کامل حذف شود؛ نه اینکه محتوایش بد باشد! (اصلاً مگر نوین محتوای بد هم داره؟) ولی فصل محذوف با وجود مفید بودن، چیزی به کل کتاب اضافه نمیکرد.
انگار که شما به داروخانه رفته باشید تا قرص سر درد بگیرید متصدی یک قرص دل درد هم برایتان روی کانتر بگذارد و بگوید "این را هم استفاده کن، کار از محکم کاری عیب نمیکند.
" نتیجه اخلاقی: همه چیزهای خوب را به هم وصله پینه نکنید چون باعث نمیشود خوبی کار نهایی دو برابر شود.
من فکر میکنم آنجا که شاعر گفته «من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود» احتمالاً مربوط به ماجرایی است که در آن مجبور شده ۵۰۰۰ بیت از شعرهایش را با دستان خودش دیلیت کند، وگرنه چنین بیت سوزناکی هیچ توجیه دیگری نمیتواند داشته باشد، حتی غم فراق و این حرفها 😊.
امروز خیلی اتفاقی به یک جمله از آیزاک آسیموف برخوردم که میگفت: «لذت اصلی در فهمیدن است؛ نه در دانستن!» بعد یاد همۀ آن دفعاتی افتادم که موقع آموزش هر دوره، نوشتن هر کتاب و هر مقاله تاکید داشتیم: «فهم! فهم! ما باید فهم ایجاد کنیم.
ما باید بفهمیم!» اما خب فرق «دانستن» و «فهمیدن» در چیست؟ دانستن، یک مهارت است که از طریق تجربهکردن خود فرد یا تحصیل او بهدست میآید.
دانستن درباره اطلاعات و حقایقی اتفاق میافتد که قبلاً ثابت شدهاند و مای نوعی در موردشان مطمئن هستیم.
فهمیدن، یک فرآیند روانشناختی است که در مغز ما اتفاق میافتد.
وقتی که ما موضوع، موقعیت، شیء یا هرچیزی را درک میکنیم، درباره آن فکر میکنیم و میتوانیم از دانستههایمان استفاده کنیم، آن را فهمیدهایم.
فرآیند دانستن خیلی سادهتر و سریعتر از فهمیدن اتفاق میافتد.
وقتی که شما موضوعی را میدانید، میتوانید آن را تعریف، بازگویی، دستهبندی و نقل قول کنید؛ اما وقتی مطلبی را میفهمید، تمییز دادن، تفسیر کردن، شرح دادن و آموزش آن به دیگران، برایتان راحت میشود.
خب؛ حالا اینها را گفتم که به چه چیزی برسم؟ خیلی از ما، موقع تحصیل یا فراگیری یک مطلب تا مرحلۀ دانستن پیش میرویم و بعد از اینکه ظاهر قضیه را دانستیم، به همان سطح بسنده میکنیم (درست مثل درسهایی که در مدرسه و دانشگاه خواندیم و الان چیزی از آنها را یادمان نیست).
این در حالی است که یادگیری واقعی در فهم مطالب و آموزش واقعی هم در ایجاد فهم است که اتفاق میافتد.
این فهم مطالب است که به شما قدرت تفسیر اطلاعات و استفاده از آنها را میدهد.
پس اگر میخواهید همیشه در حال رشد کردن و رشد دادن باشید، یک قدم فراتر از دانستن بگذارید و لذت فهمیدن مسائل را تجریه کنید.
همیشه لازم است کسی آخر خط بایستد.
کسی که نهایی شدن یک کار را تائید کند؛ که مطمئن شود کار با کیفیت لازم انجام شده است؛ که وقتی دیگران سرسری میگذرند، همچنان برای رسیدن به حد مطلوب ادامه دهد.
اگر میخواهید کاری کنید، لازم است م سئو لیت ایستادن در آخر خط را قبول کنید.
وقتی به چراغهای شمارشگر ناهماهنگ سر چهارراهها فکر کنید، خوب میفهمید که چرا همیشه لازم است کسی آخر خط بایستد! همیشه آخر خط بایستید تا جهانی بهتر بسازید.
چندسال پیش که وقت آزادم بیشتر بود و هنوز درگیر کار و زندگی نشده بودم، پایِ ثابت برنامههای مشاعره اسماعیل آذر بودم.
شعر میخواندم، میشنیدم و با شرکتکنندههای توی تلویزیون رقابت میکردم.
غوطهور در لذت شعرخوانی و بهخاطر سپردن آنها بودم، تا اینکه یک شب در یکی از برنامهها، دکتر آذر دو بیت خواند که معادلات ذهنی من را کاملاً بهم ریخت.
شعر این بود: شعر خوش آن نیست که برداریش / خوانی و دریابی و بگذاریش شعر خوش آن است که راهت زند / پنجه به دامان نگاهت زند راستش را بخواهید، خیلی از ماها به شعر و مقاله در حد همان "خوانی و دریابی و بگذاریش" نگاه میکنیم؛ برای همین هم درگیر لذتهای آنی میشویم و برای فهمیدنِ عمیق چیزها خیلی وقت صرف نمیکنیم.
حالا بعد از چند سال که بیشتر سروکارم با خواندن و نوشتن است، بیشتر از گذشته یاد این دو بیت میافتم.
به این فکر میکنم که قرار است مقالهای کوتاه بنویسیم که خواننده برای لحظاتی از خواندش لذت ببرد و فکر کند حالا همهچیز را میداند؛ یا نه، روزها وقت بگذاریم تا چیزی به او ارائه کنیم که نگرشش را تغییر دهد و راه را برایش باز کند.
نظر شما چیست؟ لذتهای آنی را ترجیح میدهید یا دوست دارید برای فهمیدن مسائل وقت صرف کنید؟ :) اگر تمام تمرکز شما روی توسعه و نوآوری باشه، امروز شکست میخورید.
اگر تمام تمرکز شما روی پول در آوردن باشه، کمکم شکست میخورید.
هر مجموعهای باید به دنبال ایجاد تعادل بین کسب درآمد و توسعه (یا شاید بهتر است بگوییم ارزشآفرینی بیشتر) باشد.
این سوال عجیبی نیست.
این یک سوال طبیعی است که هر کس ممکن است در زندگی از خودش بپرسد.
اینکه آیا باید به تلاش ادامه داد؟ من یا شاید بهتر است بگویم ما هم در نوین گاهی خسته میشویم.
گاهی میپرسیم چرا باید ادامه داد.
.
.
زمانی که نوین را شروع کردیم، فکرمان این بود که شکل کسب و کار در ایران را عوض کنیم.
اینترنت را فرصتی میدیدیم برای اینکه کشوری بهتر داشته باشیم.
به لطف اینترنت بود که ما شاهد کسب و کارهایی درجه اول مثل دیجیکالا بودیم.
کسب و کارهایی که شفافیت و کیفیت را سر لوحه کار خود قرار داده بودند.
کسب و کارهایی که دسترسی مردم به اطلاعات و آگاهی را سادهتر میکردند.
امروز شاید برای ما روز سختی باشد.
شاید از تلاش کردن خسته شده باشیم.
شاید از خودمان بپرسیم که برای چه باید ادامه داد.
در چنین شرایطی بد نیست به گذشته نگاهی بیندازیم و آدمهایی را ببینیم که برای امروز ما تلاش کردهاند.
کسانی که میخواستند همۀ ما زندگی بهتری داشته باشیم.
آیا ما نیز نباید به نوبه خودمان برای یک زندگی بهتر برای همه تلاش کنیم؟ رویاهای بزرگ داشته باشید.
با قدمهای کوچک شروع کنید.
مهمتر از هر چیز این است که شروع کنید.
با عضویت در خبرنامه نوین، هر هفته یک ایمیل مفید در زمینه بازاریابی دیجیتال دریافت کنید
شرکت سیماگر یک شرکت معتبر نرم افزاری در زمینه تولید نرم افزار، طراحی سایت ، سئو سایت ، نرم افزار های حرفه ای تحت وب توزیع شده، برندینگ و تبلیغات، بازاریابی از جمله دیجیتال مارکتینگ میباشد که نشان از توان عملیاتی این شرکت در ارائه خدمات میباشد. ما در تلاش هستیم تا با توجه به وضعیت اقتصادی و معیشتی که امروزه مردم کشور عزیزمان ایران با آن دست و پنجه نرم میکنند با ارائه کار با کیفیت و قیمت مناسب باعث رضایت مندی مشتریان عزیزمان شویم و به عنوان مسئولیت اجتماعی خودمان سهمی در رونق کسب و کار های کشورمان داشته باشیم.
جهت مشاوره و استعلام قیمت میتوانید از طریق شماره تلفن های زیر به صورت مستقیم با ما در ارتباط باشید